Saturday, December 29, 2007

تفکر کنيم

سلام دوستان . مطلبی را که برای امروز حاضر کرده ام نگاهیست گذرا به تاریخ .
دوستان عزیز حتما میدانید ما افراد زیادی را در جامعه داریم که میخواهند ضعفهای امروزشان را با نگاه به گذشته بپوشانند البته استفاده از ذخایر تاریخی یک مملکت خیلی عالیست ولی برخی از این افراد ،یعنی نژادپرستها، چنان به این ذخایر تاریخی چسبیده اند که کسی را میمانند که دشمن از پیش رو به او یورش میاورد و او چشمانش را بسته و به قدرت زیاد خود فکر میکند لذا شانسی در برابر حریف ندارند!
هر چند این افراد به این راحتیها از خواب خرگوشی بیدار نمیشوند ولی من وظیفه خودم دیدم که به این افراد نژادپرست یادآوری کنم که نژاد و منطقه زندگی هیچ اثری در اعتلای مردم یک کشور ندارد و این کار را با اشاراتی به تاریخ انجام میدهم:
-دولت هخامنشی که بزرگترین امپراتوری عصر خود بود توسط قومی سرنگون شد که زمانی تحت حکومت خودش بود و البته آن گروه را به هیچ حساب میکرد(بنا به نظر محققین)
-دولت روم که در زمان تراژان به چنان گستردگی رسیده بود که از غرب تا بریتانیا از شرق تا رامنستان و سوریه از شمال تا فرانسه و از جنوب تا مصر پیش رفته بود و بزرگترین امپراتوری عصر خود محسوب میشد پس از دو پاره شدن توسط اقوام وحشی شمال اروپا منقرض شد.
- حکومت ساسانی که زمانی زوج روم محسوب میشد تنها پس از دو شکست آنهم در برابر قومی که به شدت تحقیرش میکرد منقرض شد! بد نیست بدانید زمانی که نامه پیامبر به خسرو پرویز رسید گفت: چگونه کسی که برده من است(!) چنین گستاخی میکند بروید و او را کت بسته به نزدم آورید! جالب اینکه خود خسرو پرویز پیش از آنکه نیروهای مستقر در یمنش بتوانند کاری در این زمینه بکنند کشته شد و پس از او حکومت ساسانی تنها در طول چهار سال تا زمان یزدگردسوم حدود ده شاه به خود دید و سپس منقرض شد! جالب اینکه یزدگرد سوم و رستم فرخزاد هم آنقدر در برابر دعوت اعراب مبنی بر پذیرش اسلام با غرور و اهانت برخورد کردند که حمله اعراب را باعث شدند.
- حکومت بنی امیه در حالی از شرق تا هند از غرب تا اسپانیا و جنوب فرانسه از جنوب تا یمن و از شمال تا دریاچه آرال گسترش یافته بود و برای خود ابرقدرت بی نظیری بود ؛ در پی شورشهایی که به اسم خونخواهی فرزند رسول خدا صورت گرفت در هم شکست و فقط برای مدت کوتاهی توانست به عمر خود تنها در مراکش و آندلس اسلامی ادامه دهد و سپس از بیخ و بن منهدم شد!
-حکومت عباسیان که در بستر بنی امیه ایجاد شده بود پس از چند پاره شدن در پی تهاجم سادات علوی عملا به دست نشانده آنها و سپس سلجوقیان تبدیل شد و در نهایت در پی تهاجم اقوام به اصطلاح وحشی مغول منقرض گردید.
-مغولها که کل آسیا را به جز هند و عربستان ،از کره در شرق تا ایران و آناطولی در غرب و از روسیه در شمال و چین در جنوب ، تسخیر کرده بودند اولین شکست خود در نبرد رو در رو را در برابر دولت ممالیک ،که بردگان شورش کرده بودند ، تجربه کردند.
- بریتانیا که در پایان جنگ جهانی اول یک سوم کره خاکی را در دست داشت در پی ضعیف شدنش در جنگ جهانی دوم و شورش مستعمرات تنها ظرف چند دهه تمام مستعمراتی را که با سالها مکر و حیله به دست آورده بود را یک جا از دست داد.
آیا این همه مسایل تاریخی نشان نمیدهند که نژاد و ملیت باعث پیروزی و شکست نیست؟

برای قرار دادن نظرات اینجا کلیک کنید.

عظمت از دست رفته


باز هم سلام دوستان.
یکی از مسائلی که بسیار در سطح جامعه حتی بین مسلمانان از آن سخن میروداینست که با آمدن اسلام ایران عظمت خود را از دست داد. خب بیایید با چشمی بازتر به مسئله بنگریم:

اول اینکه ایران پیش از این هم در عصر سلطه یونانیها برای مدتی دراز استقلال خود را از دست دادند چنانکه زبانشان هم تغییراتی کرد. هر چند شورش پارتیها خیلی زودهنگام صورت گرفت ولی خیلی طول کشید تا سراسر ایران را فراگیرد . پس این عمر پیش از این نیز صورت گرفت ولی سوال اینست که چرا تا اولین شورش ایرانیان پس از اسلام سالها طول کشید(اولین شورش سمی در زمان مأمون عباسی صورت گرفت)؟ چرا ایرانیان حتی با عربها در تغییر حکومت از اموی به عباسی همکاری کردند؟ساسانیان با مردم چه کرده بودند؟ خوشبختانه تاریخ گویای جواب است. در واقع مردم ایران به جایی رسیده بودند که دیگر امیدی به اشراف زادگان و زورمندان خود نداشتند.
دوم آنکه هر قومی عصر اوجی دارد و قومی پس از قوم دیگر ابرقدرت میشود:روزی سومر تا آشور ، روزی ایران هخامنشی ، روزی روم ، روزی قوم عرب ، روزی قوم ترک و بعد مغول در اوج قدرت قرار گرفتند و امروز میبینیم ابرقدرتها غربیند و از قاره هایی دیگر(به غیر از چین)چرا از بین اینهمه ابرقدرت که بر شما مسلت شدند فقط با اعراب مشکل دارید؟ (البته با انگلیس هم مشکل دارند و اسلامگرایان را به انگلیسی بودن هم محکوم میکنند ولی خودشان برای ویزای انگلیس جان میدهند!)

سوم اینکه ایران پیش از اسلام کشوری بود طبقاتی که مرفهان بیدرد در آن حق تحصیل داشتند پس مسلم است که در علم به هیچ جای خاصی نرسیدند برعکس آنچه تحریفگران تاریخ میگویند در عصر ساسانی ایرانیان در علم در سطح بالایی قرار نداشتند و از مهندسین رومی استفاده میشد(ایران در زمان ساسانیان آرتور کریستینسن) ایران ساسانی در طول چهارصد سال به غیر نوابغ نظامی و سیاسی (که اگر نداشت زودتر سقوط میکرد) فقط نام درخشان بزرگمهر را در تاریخ به نام یک دانشمند بزرگ ثبت کرده است ولی در ایران پس اسلام آن هم در شرایطی که کشوری به نام ایران وجود نداشت ما در هر زمینه ای دانشمند بزرگی داریم : در نجوم خواجه نصیرالدین طوسی و عمرخیام در ریاضی ابن هیثم ،خوارزمی بوعلی و ابو ریحان و ... در شیمی باز هم ابوریحان و دیگران در پزشکی از همه مشهورتر ابوعلی سینا و سایرین و در زمینه ادب و هنر که لیست بزرگی را باید ردیف کرد... بد نیست بدانید که مجوسها برای اینکه حرفشان در برابر این استدلال ضایع نشوند ادعا میکنند که در کتابخانه های پارس پر بود از کتب علمی پس چرا هیچیک از کتب حتی اسمشان هم در جهان پراکنده نشد؟ حال آنکه در همان عصر سقوط ایران علمای غرب با شنیدن آوازه علم اسلامیان به شرق میامدند.

چهارم اینکه باید پرسید مگر ایران قبل اسلام چه عظمتی داشت آیا عیب نیست که حکومت ساسانی با دو جنگ آنهم فقط در جنوب غرب و مرکز ایران ساقط میشود؟ مسلم است که در ان عصر دیگر ایران تابع ساسانیان نبود و خیلی از ایالات خودسر یا حتی ملوک الطوایف شده بودند لذا سپاه اسلام فقط با دو جنگ کار ساسانیان را تمام کرد و اگر کوههای البرز نبودند همان موقع سراسر ایران را تسخیر مینمود حتی خود یزدگرد سوم نیز توسط یاغیان بر حکومتش تحت تعقیب قرار گرفت و در غربت کشته شد ... در عین حال باید توجه داشت که ایران در عصر صفویه به مقام عصر ساسانی خود بازگشت و توانست خود را در برابر ابرقدرتی چون عثمانی که بالهای گسترده خود را بر بخشهایی پهناور آسیا ،اروپا و آفریقا کشیده بود . حفظ کند و با صلابت از پیشروی عثمانیها از غرب و روسها از شمال و پرتغالیها و بعد انگلیسیها از جنوب و ازبکها از شمال شرق جلوگیری نمود انچه باعث ضعف ایران شده است درست مثل عصر ساسانی حکومتها کوتاهی بود که پس از صفویه به سرعت میامدند و میرفتند:افشاریه ، زندیه ، قاجاریه ، پهلوی همه در طول چند سال آمدند و رفتند؟ این تغییر حکومتها در زمانی بود که استعمار چنگالش را بر رخسار جهان میکشید پس علت ضعف امروز ما اسلام نیست.


برای قرار دادن نظرات اینجا کلیک کنید

Friday, December 28, 2007

اسلام ستيزان درس عربی ميدهند

سلام مجدّد به تمام دوستان مسلمانم و نیز دوستان غیر مسلمانی که از نژادپرستی تنفردارند.
یکی از راههای جنگیدن دشمنان با اسلام اینست که کلمات عربی را ، که زبان قرآن است و اکثر کتب اسلامی به این زبان میباشند ، اشتباه ترجمه کنند و به مظلوم نمایی بپردازند. مثلا «عجم» را به گنگ و خنگ ترجمه میکنند و بعد میگویند عربها به ما فحش میدهند و حال آنکه اگر در یک فرهنگ لغت عربی نگاه کنید معنی عجم ،به عنوان یک اسم، میشود: ایرانی و غیر عرب . یعنی اعراب به هر فردی که عربزبان نباشد عجم میگویند و مشکلی با فارس بودن ما ندارند بلکه مردم امریکا را نیز عجم میدانند زیرا عجم یعنی غیر عرب و اینکه چرا میگویند «ایرانی و غیر عرب» بدان خاطر است که مردم ایران در قدیم نزدیکترین ملت غیر عرب به آنها بودندو از آن موقع تا به حال هم این اسم مانده ولی حقیقت آنستکه به ایرانیان اختصاص ندارد.
حالا شما ببینید با همین یک کلمه «عجم» این دین ستیزان نژادپرست چه جنگ اعصابی راه انداخته اند!!


برای قرار دادن نظراتتان اینجا کلیک کنید.

قرآن و نجوم

سقوط ستاره در چاله

« سوگند به ستاره وقتيکه از بالا به گودال فرو می افتد (يا فرو می ريزد)».
«هَوی» فعل گذشته از مصدر هُوِیّ است. «هُویّ»: بمعنی: فرو افتادن يا فرو ريختن از بالای زمين يا از روی زمين به درون زمين است. يعنی افتادن به درون گودال و چاله و چاه و غيره. («خُرُور» بمعنی: فرو افتادن با سر يا پيشانی است ـ «حَطّ» بمعنی: فرود آمدن يا فرود آوردن يا فرو نهادن است (مانند فرود آمدن هواپيما و پرنده) ـ «هُبُوط» بمعنی: دچار اشکال و ايراد شدن و از بالا به زمين فرو افتادن يا سرنگون شدن است. برخی اشتباهاً از اين واژه برای فرود آمدن هواپيما استفاده می کنند. برای بيان فرود آمدن هواپيما ميايست از جمله از واژه حَطّ استفاده شود) ـ « سقوط» بمعنی: فرو افتادن چيز بدرد نخور يا چيزِ بحال خود رها و ول می شود است. مانند: سرنگون شدن يک رژيم بدرد نخور يا ميوه خراب شده ـ نزول بمعنی: پائين آمدن است ـ و اِنهيار بمعنی: فرو ريختن ناشی از پوکی است).
نکته آيه "فرو افتادن يا فرو ريختن ستاره در چاله" است:
وقـتی ستاره ای خيلی بزرگ باشد، (بيش از 100000 برابر زمين باشد) نيروی جاذبه و فـشار در ستاره نوترونی آنقـدر زياد می شود که نـوترونها تحت فـشـار خرد می شوند و ماده در هم می شود و به چاله تبديل می شوند. (نوترون ذره بدون بار الکتريکی است که جرم آن تقريباً مساوی پروتون است و در کليه هـسته های اتمی بجز هسته هيدروژن وجود دارد).
چاله ها چنان نيروی جاذبه قـوی دارند که حتی نور نـيـز نمی تواند آنهـا را ترک کند. به اين خاطر ديده نمی شوند و چاله سـياه ناميده شده اند، (آدم می تواند آنها را هنگامی که گاز مارپيچ (به شکل تصوير) به درون آنها سقوط می کند آنها را ببيند. چون گاز هنگامی که داغ می شود تشعشعات پردرخشش زيادی از خود ايجاد می کند). اين چاله ها ستارگان اطراف را به طرف خود می مکند یا می بلعند و در خود فـرو می برند. و به اين شکل به تعبير قـرآن ستاره در چاله سقوط می کند.
(علت اينکه قرآن «مکيده شدن یا بلعیده شدن ستاره توسـط چاله سـياه» را «فرو افتادن ستاره در گودال» تعبير کرده اين است که سمت فرو افتادن (يعنی سمت پائين) سمت کشش نيروی جاذبه است، و سمتی که ستاره توسط نيرویِ جاذبه چاله سياه کشيده می شود نيز همان سمت پائين می شود. به اين دليل «مکيده شدن ستاره» توسط چاله سياه را «فرو افتادن يا فرو ريختن ستاره در چاله» ناميده است).

قرآن و جغرافی + قرآن و پيشگويی آينده


سلام دوستان با یک مطلب دیگر راجع به علمی بودن قرآن در خدمت شما هستم :


پائين ترين سطح خشکی زمين و آمدن آن در قرآن


«غـُلِـبَـتِ الـرُّومُ ـ فی اَدْنـَی الاَرْضِ وَ هُـمْ مِـنْ بَعْـدِ غَـلَـبـِهـِمْ سَـيَـغـْـلِـبـُونَ »! روم ۱-۲


« رومیان مغلوب(فارسیان)شدند - در جنگی که در نزدیک تر زمین واقع شد و انها پس از مغلوب شدن فعلی به زودی بر فارسیان باز غلبه خواهند کرد»!


نکات آيات:1ـــ محل شکست خوردن روميان پائين ترين سطح زمين است. 2ـــ روميان در اندک زمانی پس از شکست خود از ايرانيان بر آنها پيروز خواهند شد..


1ـــ محل شکست خوردن روميان پائين ترين سطح زمين است:


محل جنگ مورد نظر آيه که در سال 619 میلادی ميان ايرانيان و رومـيـان رخ داده و منجر به شکست روميان شـده در منطقه اَغوار دریای مرده در فلسطین قرار دارد. آن نقطه دقیقاً پائین ترین نقطه سطح خشکی زمین است و 392 متر از سطح دریا پائین تر است. این اندازه گیری البته با امکانات ماهواره ای صورت گرفته و از دانش قرن بیستم بشر است.


2ـــ روميان در اندک زمانی پس از شکست خود از ايرانيان بر آنها پيروز خواهند شد:


در سال 626 میلادی یعنی 7 سال بعد، جنگ دیگری میان ایرانیان و روميان در گرفته بوده که در آن رومی ها پیروز شده اند. اگـر چـنـين جنگ مجددی ميان روميان و ايرانيان رخ نمی داد يا نتيجه آن چنانکه آيه پيش بينی کرده بود نمی شد، همه دين محمد می سوخت. روشن است که کـسـيکه ديـنی را از خود در می آورد هـيچگاه چنين چيزی راجع به آينده نمی گويد، که در صورت درست درنيامدن همه دين وی بسوزد. و تنها خداوند می تواند این حرفها را بزند.



اگر در تاريخ مشخص شـده مزبور (يعنی در فـاصله سـه تـا نه سـال پس از شکست روميان از ايرانيان) ميان مسلمانان و دشمنان آنها نبردی صورت نمی گرفت و يا نتيجه آن چنانکه قـرآن پـيـش بـيـنی کرده بـود نمی شـد ديـن محـمد می سوخت. روشن است که وقتی کسی دينی را از خود مـی سـازد هـيـچـگـاه هـمه دار و ندار خود را در گرو يک چنين پـيـش بينی ای نمی گذارد. و روشن است که چنين پيشگوئيهائی فـقـط کار خداوند می تواند باشد.


نمونه ای از توهینات اسلامستیزان

سلام دوستان با مطلبی دیگر از کتاب یکی از اسلامستیزان در خدمتتان هستم . پیشاپیش از تمام شیعیان بخاطر آوردن این متن کثیف از این نویسنده عذر میخواهم فقط به شیعیان میگویم اگر بعد از خواندن این متن فورا دست بکار ساختن یک وبلاگ در رد حرفهای این فحاشان نشدید حتما در شیعه بودن خود شک کنید. توضیحا عبارات رنگی از من و عبارات سیاهرنگ از این نویسندۀ کتاب است و اما خود متن


نامهای عربی در بین ایرانیان


بسیاری از نامهای عربی که درمیان ما ایرانیان رایج است درمیان اعراب اصیل (عربستان سعودی، کشورهای خلیج پارس) ابداً متداول نیست! هرچند امکان دارد که این نامها درمیان شیعیان مورد استفاده قرار بگیرد. آنهم بعنوان عشق وتعصب ویژه‌ای که نسبت به برخی از شخصیتهای تاریخ اسلام داشته و دارند. اما بدون شک اگر پدرومادری با ریشۀ این گونه نامها ومعنای آنها آشنایی میداشته‌اند هرگز نامهای نازیبا را بعشق شخصیتهای تاریخی برروی فرزندان خود نمی‌نهادند. با هم به معنی چندنام نگاهی می‌اندازیم که نتیجه سالها پژوهش و کنکاش می‌باشد:


ام کلثوم: ام یعنی مادر و کلثوم به فرزند خیکی و چاق اطلاق میشود .


پاسخ: کلثوم یعنی زیبای تپل نه اونچه این آقا میگوید.


حفصه: هسته خرما و یا زن سیاه و زشت .


پاسخ:برعکس فرمایش این موجود دروغگو حفصه یعنی شیر ماده (ماده شیر)


خدیجه: به سقط جنین شتر میگویند .


پاسخ:خدیجه هم به معنای کودک است نه سقط جنین نمیدانم چرا غرضورزی انسانها را به چنین دروغهایی وامیدارد.


بتول: زنی که هوس مرد و همخوابگی دارد.


پاسخ: بتول یعنی پارسا و پاکدامن باز هم نویسنده دروغ گفته است.


سمیه: از سم می آید و به اندازه زهری که در چیزی باشد میگویند.


پاسخ:وقتی یک بیسواد کتاب بنویسد همین میشود! سمیه یعنی همنام و همتا و همچنین بلند و رفیع


سکینه: که مسکین نیز با این نام هم خانواده می‌باشد، به بانوی گدا و خوار و بیچاره میگویند.


پاسخ: سکینه از سکن میاید و به معنای آرامش و وقار است چنانچه خدا میگوید ما به قلوب مومنین سکینه(=آرامش) نازل میکنیم.

عذرا: به هرآن چیزی که سوراخ نشده باشد میگویند.


پاسخ: عذرا به معنای رخساره و چهره است.


فاطمه: از فطم می‌آید و به بچه شتر ماده از شیرگرفته‌شده‌ میگویند.


پاسخ: فحاشی تا به کجاها! میبینید این فرد برای تحقیر مسلمین چگونه دروغ و توهین را با هم امیخته است؟ فاطمه یعنی برنده زیرا امید دشمنان پیامبر را که ابترش میخوانندند را قطع کرد(برید) ضمنا این اسم قبلا هم بکار میرفته مثل مادر امام علی(ع).


ذبیح: به هرچارپایی که گلویش را ببرند میگویند. ذبح شده یعنی گلو بریده .


پاسخ: ذبیح اسم کامل نیست اصلش ذبیح الله است که یعنی سر بریده در راه خدا . البته اگه این نویسنده رو هم سرش را ببرن ممکنه بگن یه خر کمتر!!


باقر: که از خانواده بقره می‌باشد به گاو نر چاق میگویند و اعراب جاهلی به کسی که خیلی چیز می‌فهمیده است نیز میگفته. باقرالعلوم یعنی طرف همچون گاو چیز میداند.


پاسخ: واقعا که شرف ندارد این قلم بدست مزدور چراکه اگر شرف داشت قلمش را به دلار نمیفروخت. بقره اسم جامد غیر مصدریه چطور ریشه میشه؟ باقر از ریشه ی بقر است یعنی شکاف دهنده و باقر العلوم یعنی شکاف دهنده ی علوم(باز کننده ی پیچیدگیهای علوم)


عباس: از عبس می‌آید به معنای اخمو، ترشرو، ترسناک و بدخو.


پاسخ: عباس وقتی به عنوان یک اسم بیاید به معنای شیری است که تمام شیرها از او میترسند.

کاظم: از کظم می‌آید و به معنای لال بودن، گنگ و بی‌زبان و خاموش .


پاسخ: این نویسنده واقعا نه شرف دارد و نه شعور: کاظم مخفف کاظم الغیظ است یعنی کسی که خشمش را میخورد.


هاشم: به نان فروش دوره‌گرد می‌گفته اند!
پاسخ:هاشم هم به معنای شکننده و نیز به معنای کسی که شیر میدوشد است. چقدر این نویسنده حقیر است.


حیدر: این نام مخلوطی است از عربی و پارسی، حی یعنی زنده و در یعنی دریدن! حیدر به کسی گفته اند که انسانها را زنده زنده پاره میکرده است.


پاسخ:مزخرفگویی را میبینید؟ حیدر یک کلمه ی کاملا عربیه به معنای شیر.



صغری: کوچک و پست و اصغر نیز از همین خانواده و ازریشه صغرا است، به معنای کوچکتر!


پاسخ:چقدر نفهمست(!) که نمیفهمد که اصغر و اکبر، صغری و کبری فقط برای نشان دادن بچه های کوچکتر و بزرگتر است. وقیت اسم یک بچه علی اکبر و اسم دیگری علی اصغر است در واقع فرد اسم چند فرزندش را علی گذاشته و با پسوند اکبر و اصغر بزرگ و کوچکتر بودنشان را مشخص میکند تا موقع صدا زدن دچار مشکل نشود.


خب دوستان.آیا دیدید نتیجه سالها پژوهش و کنکاش این بی همه چیز را؟ واقعا غیرت مسلمانان به کجا رفته است؟ واقعا ما در آن دنیا چگونه میخواهیم خود را از امت محمّد(ص) بنامیم؟ چگونه میتوانیم فکر کنیم نماز ما قبول است وقتی یاوه گوها لحظه ای از دروغگویی دست برنمیدارند؟ در بخش نظرات این پست به من جواب بدهید که اگر با خواندن این اراجیف خونتان به جوش آمد میخواهید در آینده چه کنید؟

قرآن و پزشکی

سلام رفقا . امروز میخوام مطلبی براتون بیارم که یکی از برادران در وبلاگشون آوردن و به من هم اجازه دادن مطلبشون رو با ذکر منبع بنویسم.منتظر یه مطلب دیگه از این دوستمون باشید. و ما خود مطلب:
پس گرفته شدنِ موادِ زائدِ جنين توسط رحم و آمدن آن در قرآن
اللّهُ يَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ كُلُّ أُنثَى وَمَا تَغِيضُ الأَرْحَامُ وَمَا تَزْدَادُ وَكُلُّ شَيْءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ
میداند انچه در شکم دارد هر ماده و انچه ناقص می کنند(می مکند) رحم ها و انچه زیاده میگردانند (اضافه می کنند) و هر چیزی نزد او باندازه است (اندازهای دارد) ».
نکته آيه: رحمها چيزهائی را از جنين می مکند و چيزهائی را به او می دهند، و هر چيزی نيز اندازه مشخصی دارد:
رحم (يا بعبارتی کيسه ای که جنين در آن بـسر می برد) به جنين مـواد غـذائی می فـرسـتد و از همانجا نيز مواد برگشتی جـنـيـن را می گيرد. کُـرکها و پـرزهای کوچک رحم (يعنی کيسه رحم) که در خون مادر غـوطـه می خورند هـمـه مـولکـولـهـائـی کـه از انـدازه مـشـخـصی بـزرگـتـر هـسـتند را تصـفـيه می کنند. و فقط کوچکترينهای عناصر حفاظتی بدن می توانند رد شوند و از طريق بند ناف به جنين برسند.

در زمان محمد( ص ) انسان می دانست که رحم مادر نوزاد را تغـذيه می کند، ولی اينکه جنين مـواد برگشتی نيز دارد و رحم آنرا را پـس می گيرد، و يا ايـنـکـه پـرز هــای رحم مـولکـولـهای بـزرگ را تصـفـيه می کـنـد طـبعاً کسی چيزی نمی دانسته و اين عـلـوم مربوط به علم عصر ما است.
منبع: وبلاگ اهل سنت و جماعت

اسلام ستيزان درس قرآن ميدهند

سلام قرار بود از مطالبی که در وبلاگهای دشمنان بر ضد دین مقدّس اسلام نوشته میشه براتون مثالهایی بیارم خب این یکی از آنهاست از وبلاگی موسوم به «نفرت» که سعی دارد قرآن را نازل شده از سوی سلمان جلوه دهد. مطالب سیاه رنگ از نویسنده آن وبلاگ است و مطالب رنگی ردیه های من است:


سلمان فارسی و قرآن


بی تردید سلمان فارسی از تاثیرگذار ترین چهره های تاریخ اسلام به شمار می رود. تا آنجا که محمد پیامبر اسلام در حدیثی او را از اهل بیت خود می خواند(مناقب ابن شهر آشوب-صفحه ۸۵) . گویا سلمان بسیار به محمد نزدیک بوده و نیز از اسرار او آگاه که در حدیثی پیامبر اسلام میفرماید:"آنچه را سلمان می داند،اگرابوذرمیدانست کافرمیگشت." ( بحارالانوار جلد هشتم ) تا آنجا که جماعت قریش می گفتند سلمان قرآن را به محمد تعلیم می دهد؛


خب نویسنده، دروغگویی را از ابتدا شروع کرده است. اولا درست است که سلمان از چهره های درخشان تاریخ اسلام است ولی چه اثر خاصی در اسلام گذاشته است؟ توجه به این نکته الزامیست که این بندۀ اهریمن میخواهد نتیجه بگیرد که بخشی از تاریخ اسلام را سلمان ساخته در حالی که اسم این مرد بزرگوار در عصر پیامبر گاهگاهی به گوش میرسد که مهمتر از همه مسئله جنگ احزاب است ولی توجه دارید که اگر سلمان هم نبود خداوند دین خود را از دشمن حفظ میکرد در عین حال باز تأکید میکنم که قصد این یاوه گو تأثیرگذاری سلمان در شکل اسلام است چنانچه خواهیم دید.


از سوی دیگر اگر پیامبر سلمان را در روایتی از اهل بیت خوانده است در روایت دیگر هم توضیح داده شده است. سلمان عبدی بود که پیامبر خدا در مدینه موجبات آزادی او فراهم نمود و پس از آن همیشه در کنار پیامبر بود و همچون اهل بیت پیامبر بود. به همین سبب این سخن را در مورد سلمان که جزئی از اهل خانۀ آن حضرت بود فرمود.(این توضیح را اهل سنت هم نقل میکنند) توجه داشته باشید که اهل بیت در معنای عام یعنی افرادی که در یک خانه هستند. گویا عدو فراموش کرده است که سلمان را پیامبر در مدینه خرید آزاد کرد! چرا به ما نمیگوید آیات مکی را چه کسی نازل کرده است؟


باز میبینیم که نویسنده حدیثی از کتاب بحارالانوار آورده که دروغ است(فکر نکنم اصلا در آن کتاب آمده باشد) پیامبر فرموده است:«اگر ابوذر از آنچه در دل سلمان است خبر داشت دستور به قتل او میداد.» که منظور از این حدیث اختلاف نظر دو تن از اصحاب بسیار نزدیک رسول خداست. از اینها گذشته مگر استخراج و نقل احادیث کار هر کسی است؟ اگر اینطور باشد ما مثلا حدیثی داریم که اگر کسی اناری را بخورد یک دانه آن روی زمین نریزد اگر به اندازه ستارگان آسمان گناه کرده باشد بخشیده میشود(حلیة المتقین،مجلسی) اگر شما هر حدیثی که میشنوی را باور داری میتوانی یک نفر را بکشی و بعد هم یک انار بخوری و یک دانه آن را به زمین نریزی!! پس حدیث را باید اهل فن حدیث استخراج کنند نه دروغگویانی چون این نویسنده.


و اما دروغ بزرگتر این که قریش میگفتند قرآن را سلمان به پیامبر آموخته در حالی که چنانچه جلوتر خواهم گفت سلمان سیزده سال پس از بعثت، با پیامبر در مدینه ملاقات داشت. چطور قریش این ادعا را راجع به کسی که هنوز به عربستان نیامده بود گفته اند؟


به آیه زیر از قران و تفسیری که به دنبالش آمده توجه بفرمائید:


سوره ی نحل آیه ۱۰۳ولقد نعلم انهم یقولون انما یعلمه بشرلسان الذی یلحدون الله اعجمی وهذا لسان عربی مبین


و ما می دانیم که ایشان می گویند جز این نیست که می آموزدش بشری. زبان آنکس که بدو این سخن را بندد عجمی(نارسا)است و این (قرآن) زبانی است عربی آشکار(رسا) ـ ترجمه محمد کاظم معزی -


وما کاملا آگاهیم که (کافران) می گویند آن کس که مطالب این قرآن را به رسول می آموزد بشری است اعجمی غیرفصیح واین قرآن را خود به زبان عربی فصیح درآورده.(ترجمه مهدی الهی قمشه ای)


نمونۀ بارز آیۀ قرآن:«خداوند ترسی از این که به یک پشه مثل زند یا آنچه بالاتر از آنست ندارد ؛ پس کسانی که ایمان آورده اند میدانند که بدرستی آن حق است از سوی پروردگارشان ؛ و اما کسانی که کفر ورزیده اند گویند: "چرا خداوند اراده به چنین مثلی کرده است؟" خیلیها را با آن گمراه و خیلیها را با آن هدایت میکند و بوسیله آن گمراه نمیکند مگر فاسقان را » سورۀ بقره آیۀ 26.


ببینید این بیمار دل چطور با آیه ای که برای هدایت آمده گمراه میشود: آیه میگوید خداوند اطلاع دارد که اینها چنین چیزی میگویند ؛ این مردک نتیجه میگیرد قرآن حرف آنها را تأیید کرده است!


بله این حربه کفّار بود که او را شاعر یا مجنون یا ساحر خطاب کنند و یا گویند: این قصه ها را فردی خارجی برای او میگوید. از کی تا حالا حرف عربهای کافر عصر جاهلیت برای این ضدعربهای نژادپرست سند شده است؟(همان عربهایی که سوسمارخور مینامندشان)


باز سعی دارد با تکرار واژه اعجمی تأکید بر ایرانی بودن منظور کفّار کند حال آنکه اعجمی فقط به معنای ایرانی نیست بلکه به معنای «غیر عرب» است (فرهنگ عربی-فارسی المورد: روحی بعلبکی-ترجمه محمد مقدس) از این گذشته سورۀ نحل در مکه نازل شده پس کفار هنوز از وجود فردی به نام سلمان حتی اطلاع هم نداشته اند.


از این حرفها گذشته هر کس کمی اطلاع از قرآن دارد میفهمد این کتاب که شکست ایران را در برابر روم در زمان آینده پیشبینی میکند، در آن عصر از وجود نر و ماده در گیاهان میگوید ، در بین آن مردم جاهل از «بادهای باردارکننده» سخن میگوید و حال آنکه تا دانش بشر به این مسائل برسد هزار سال مانده بود ؛ نمیتواند نوشته دست بشر باشد. بعد هم این چه بشری بوده که هم تاریخ میدانسته هم زیست شناسی و پزشکی هم قادر به پیشگویی بوده هم ادبیاتی عالی داشته هم نجوم میدانسته هم از دو دین بزرگ پیشین یهودیت و مسیحیت آگاهی داشته (حال آنکه اینان گویند زرتشتی بوده) هم به مسائل هنوز مطرح نشدۀ شیمی و فیزیک جدید دسترسی داشته؟ ]برای تمام این حرفهایم دلیل دارم[ از این گذشته اگر این از جانب خالق جهان نیست پس چرا خالق آسمانها و زمین هیچ پیامبر و کتابی در رد آن نفرستاد؟ (هیچیک از ردیه ها ادعا نکرده اند که از جانب خدایند و همگی هم ضعیفند. )نکند فکر کرده اند جهان هیچ خدایی ندارد؟



تفسیر کشف الحقایق عن نکت الآیات والدقایق ازمیرمحمد کریم نجل الحاج میر جعفرالعلوی الموسوی الحسینی ترجمه حاج عبدالمجید صادق نوبری :


(یا محمد) ما می دانیم که جماعت قریش می گویند که تعلیم دهنده ی قرآن شخصی است (عائش نام ) و خداوند تعالی این قرآن را به تو نفرستاده است، زبانی که به آن اشاره می کنند عجمی است و لسان عربی نیست، جماعت قریش چه بی عقل و بی شعورند این را درک نمی کنند که چگونه ازعجم چنین کلامی صادرمی شود؟ و حال آنکه این قرآن بطورآشکارزبان عربی است آن غلام عرب نیست چگونه می تواند زبان فصیح عرب را به تو تعلیم دهد؟ جماعت قریش خود از فصحای عرب بوده در برابر قرآن ازآوردن مثل آن عاجزند پس شخص عجم نمی تواند چنین کلامی را بتو تعلیم دهد واگر می توانست خود ادعای نبوت می کرد وفخرو کمال خود را بتو واگذار نمی کرد جماعت قریش مردمان بی عقل وشعورمی باشند (انسان در مقام عناد سخنانی می گوید که اورا درسلک سفها قرارمی دهد.)


ببینید این فرد مکّار سراغ چه کتاب تفسیری هم رفته است مگر تفسیر المیزان و تفسیر نمونه و دهها تفسیر معتبر دیگر نبودند؟ میبینید چگونه فحاشی نویسنده کتاب را به اسم خدا تمام میکند؟ بعد هم باز میپرسم این آیات چه ربطی به مسئله سلمان دارد؟


البته قضاوت درخصوص سلمان فارسی و این آیه واحادیث پیامبر اسلام را به خواننده واگذار می کنم اما لازم می دانم یادآور شوم که اینگونه که الله می فرماید نیست اگر سلمان فارسی ادعای نبوت می کرد با آنکه شما می گوئید او برده ای بیش نیست آیا اعرا ب او را باور می کردند؟ آیا می پذیرفتند که یک عجم برای هدایت آنها امده است. شاید بگوئید درهمان سرزمین خویش ادعای پیامبری می کرد! چگونه می توانست با آیین زرتشت و فرهنگ ودانش ایرانیان برابری کند حال آنکه خود این کتاب نیز نتوانسته و اعراب خشمگین پس از دیدن کتاب های ایرانیان در جندی شاپورکه به گفته ی خودشان بیش از چهارصد سال کتاب در خود جای داده بود؛آنها را آتش زدند وبه آب افکندند...پس باید خدمتتان عرض کنم که این ادعای شما نادرست می باشد...


باز میبینیم حرف مفسر را حرف خدا میخواند . از این گذشته چطور است که مردم ایران تحت تأثیر دعوتگرانی از داخل و خارج همچون مزدک و بودائیان و مسیحیان قرار میگیرند ولی اعراب تحت تأثیر فردی از یک کشور ابرقدرت قرار نمیگیرند؟ آقای وبنویس! خودتان را ببینید که تا یک خواننده آمریکایی فلان مدل لباس میپوشد شما هم پیروی میکنید خب آن موقع هم بوده . از این گذشته باز هم میگم این مردک حرفهایش را بر مبنای چه چیزی میگوید؟ تنها اسناد معتبری که از سلمان فارسی سخن گفته اند مربوط به کتب مورخین اسلامی هستند که میگویند:


«سلمان اول زرتشتی بود چون عبادت مسیحیان را دید به دین آنان گروید پدرش که از بزرگان شهر اصفهان بود او را محبوس کرد ولی مسیحیان او را فرار دادند و از آن پس در چندین دیر در کنار راهبان مسیحی زندگی میکرد. آخرین راهبی که در کنارش بود به او از پیامبری که ظهور خواهد کرد خبر داد و چون شنید که فردی در عربستان ادعای نبوت کرده به سوی دیار عرب رفت تا تحقیق کند ولی اعراب جاهلی او را به بردگی گرفتند و در یثرب فروختند. او در یثرب مجبور به بردگی شد تا اینکه پیامبر اکرم (ص) به یثرب هجرت فرمودند و وی را آزاد نمودند.»(معلوم میشود علت دشمنی مجوسها با سلمان چیست: او ابتدا زرتشتی بوده است.)


اگر کتب اسلامی را قبول دارد که سلمان اول آوازۀ پیامبر را شنیده بعد به عربستان آمده اگر هم قبول ندارد بر اساس چه مدرکی چنین ادعایی میکند؟


باز میگوید اگر سلمان در ایران ادعای نبوت میکرد پذیرفته نمیشد ؛ چطور است که مردم ایران دعوت و حرفهای عجیب و غریب مانی و مزدک را باور میکنند ولی حرف سلمانی که به قول خود این دروغگویان به ادیان پیشین تسلط داشته را باور نمیکنند؟ باز میگویم طبق اسناد تاریخی وقتی سلمان مسیحی شده بود نام اسلام و دعوت پیامبر را شنید.


در مورد کتابسوزی در جندی شاپور اولا جندی شاپور دانشگاه مسیحیان بود نه زرتشتیان ثانیا این که کتابسوزی کار مسلمانان باشد هیچ پایه و اساس محکمی ندارد(نگاه کنید به بحثهای پست«سوء استفاده از حس میهن دوستی جوانان») و بیشتر کتب در عصر تهاجم مغول سوخته اند(از این گذشته شمال ایران زمانی سقوط کرد که مسلمانان خود پیشتازان علم روز بودند و محال بود کتب به دست آمده را بسوزانند چنانچه هر جا را که میگرفتند از کتبش استفاده میکردند چطور است از شمال ایران هم هیچ کتابی نمانده است؟) ثالثا اگر کتابسوزی بوده چه ربطی به قرآن دارد؟ مگر قرآن یا پیامبر چنین دستوری داده بودند؟ پیامبر کسی بود که هر اسیری را که مسلمانی را سواد میاموخت رها میکرد.واقعا" اینهمه دروغ برای چیست؟

Thursday, December 27, 2007

نگاهی به کتاب آيين اوستا

سلام امروز تصمیمم بر آن شده که یه چشمه از کارایی که اسلامستیزان میکنن رو بهتون نشون بدم. چیزی که حاضر کردم بخشیه از کتاب یکی از باستانگراها. و اما بخشی از کتاب:


«از سویی باید در نظر داشت که ادیان یاد شده(یهودیت ، مسیحیت و اسلام) پیدایش حیات را از آغاز زندگی آدم میدانند. آنهم نه اینکه"زندگی متمدن" بلکه زندگی کلی بشر که در حالت توحش میزیسته است.


اما چرا زندگی وحشی!بدلیل اینکه نشانه هایی که در" قرآن" و" انجیل" و "تورات" درباره زندگی "آدم و حوا" به چشم میخورد نمایانگر توحش این بشر اولیه است . این بشر که آدم نام دارد:


-عریان زندگی میکند.


-از گیاهان میوه های درختی استفاده میکند.


-هنوز آتش را نمیشناسد.


-همخوابگی زن و مرد و تولید مثل را نمیشناسد.


-پس از شناخت همخوابگی زن و مرد و دارای فرزند شدن، فرزندانشان با هم همخوابه میشوند


نشانه توحش" آدم" حتی قرنها پس از او نیز در صحرای سینا و دشت بین النهرین(محل بعثت انبیا- این توضیح از خودم خودمه) ادامه دارد.


فرزندان "آدم" برای هر نسلی "رئیس قبیله ای" داشته اند که او را پیامبر برگزیده از سوی خداوند میدانسته اند.این روسای قیایل هر اشتباهی را که مرتکب میشدند به حساب خدا میگذاشته اند.»


خب نظرتون چیه؟ دروغ رو میبینید از این آقا؟ خوشبختانه من داستان آدم و حوا رو هم در قرآن و هم در کتاب مقدس مسیحیان شامل عهد عتیق مطالعه کرده ام. فعلا همان نظر قرآن را میگویم که با حرف انجیل و تورات تفاوت خاصی ندارد.


این دروغگو میگوید : مکاتب ابراهیمی آغاز زندگی بشر را وحشیگری میدانند در حالی که فقط همین مکاتب هستندکه میگویند انسان از وحشیگری برنخواسته است.


از نظر قرآن وقتی خدا آدم را خلق کرد تمام فرشتگان را مأمور به سجده در برابر او کرد (این ماجرا در چندین جای قرآن نقل شده است)، آنوقت این آقا میگوید از نظر قرآن آغاز خلقت از وحشیگریست! آیا آدم وقتی در دنیا فقط یک جفت دارد باید یک شهر بسازد تا از نظر این دانشمند(!) متمدن شود؟(متمدن=کسی که دارای زندگی شهری شده است) یا اگر این معنی را از «متمدن» نمیگوید آخر چه چیز از آدم میداند که او را غیر متمدن و وحشی از نظر قرآن میخواند؟ آیا قرآن در مورد یک مخلوق وحشی و بی فرهنگ میگوید:"به درستیکه خداوند آدم و نوح و خانواده ابراهیم و خانواده عمران را برجهانیان برگزید" (سوره آل عمران آیه 33)؟


آیا وقتی در سراسر بهشت خدا فقط آدم و حوا حضور دارند(نه هیچ انسان دیگر) این نشانه وحشی بودن آنهاست که در مقابل هم عریان باشند؟ احتمالا این آقای اوستا پیش از همخوابی با زنش کت و شلوار به تن میکند و بعد وارد بستر میشود! خوب است! فقط باید مراقب اتوی لباسش باشد!


من نمیفهمم ! شما مرا راهنمایی کنید آیا اگر کسی از گیاهان تغذیه کند نشانه وحشیگری اوست؟!(قابل توجه گیاهخواران!) بعد هم کجای قرآن گفته شده است که فقط گیاه میخوردند در بهشت ، هر کس هر خوردنی ای بخواهد آماده هست پس ممانعتی از خوردن گوشت حیوانات هم نبوده !


دروغ میگوید که آدم آتش را نمیشناخت خداوند همان لحظه که شیطان را از درگاهش راند به او گفت این جهنم(که اقیانوس آتش و عذاب است) را برای پیروان تو (از نسل آدم و جنیان) خلق نموده ام(این مطلب در چندین جای قرآن آمده است) چطور ممکن است که اگر به فرض محال آن لحظه خود آدم آنجا حاضر نبوده است، آدم که خود اولین پیامبر و ترساننده از آتش عذاب است،آتش را نشناسد؟!!


چه حرف ابلهانه ای: میل جنسی را نمیشناختند! کجای قرآن این حرف آمده؟ مگر میشود دو جنس مخالف در کنار هم قرار بگیرند و به سوی هم کشیده نشوند؟ البته مگر اینکه خدا بخواهد که خداوند هم جایی نگفته است که چنین کاری کرده انجام داده.


و اما دروغ عجیب تر اینکه میگوید نسل آدم با همخوابگی فرزندانش با هم امتداد یافت! کجای قرآن این حرف آمده است؟ این به اصطلاح محقق حتی وقت نکرده سری هم به نظر علمای دینی ادیان ابراهیمی بزند: خداوندی که آدم را بدون داشتن پدر و مادر خلق کرد برای فرزند برگزیدۀ او (هابیل) نیز حوریه ای خلق نمود که نسل بشر از همان زن بهشتی و قابیل(پس از کشتن هابیل) ادامه یابد. کجا آمده است که از سایر فرزندان نسلی حاصل شد و کجای قرآن از بیش از دو فرزند سخن رفته است؟(که یکی کشته شد)


این مرد بی دین که ادعای زرتشتی بودن هم میکند ، پا را ازاین فراتر نهاده محل بعثت ادیان مقدس ابراهیمی را از آثار توحش آدم میخواند! که یعنی این انبیای پاک هم وحشی بوده اند!


این آخرین ادعایی که میکند واقعا ابلهانه است شاید پیامبرانی چون زرتشت(ع) و مانی پس از نبوت سر از دربار شاهان در آوردند ولی انبیای ابراهیمی همیشه تحت تعقیب جباران بودند حتی پیامبرانی چون سلیمان و داوود (علیهما السّلام) هم که حاکمیتی در دست داشتند این حاکمیت مربوط به سراسر نبوتشان نبود و این حاکمیت را به اذن خدا یافته بودند پیامبر اسلام پیش از حاکمیت ده ساله خود آن هم بر شهر کوچک مدینه که تا سال دهم گسترش یافت سیزده سال را تحت شکنجه و تمسخر و محاصره اقتصادی طی کرد. آیا این سلیمان نبود که در میان دوران پادشاهیش موقتا از تخت به زیر آورده شد و مجبور شد در سختی کار کند و با این وجود در راه حق ثبات خود را حفظ کرد و توانست دوباره بر تخت تکیه زند؟ همین پیامبران حاکمیت یافته حتی در اوج قدرت هم سادگی زندگی خود را حفظ میکردند : در حالیکه ثروتمندان لباسها و غذاها و مساکن عالی داشتند پیامبر عظیم الشُأن اسلام در حالی که حاکم جامعه بود ، یک لباس مندرس میپوشید نان جوین میخورد زیراندازش یک زیلو بود و خانه اش مسجد ! و انصافا!!


گفتار نيک

سلام. این پست نتیجۀ اعتراضات پی در پی برخی دوستان و برخی مخالفین وبلاگ است و آن اینکه حرف زدن منرا در مورد زرتشتیها و یا تاریخ ایران گزاف میدانند.برای مثال از بین دوستان لوسیفر و علیار بعضا" در نظرات و حتی چند نفر هم در وبلاگ خودشان، مراتب اعتراض خود را به وب من اعلام داشته اند و من هم پاسخهایی به ایشان داده ام.




در مورد تاریخ: من نه تاریخ باستان را محکوم میکنم نه آنرا مثل بعضیها مایۀ افتخار قرار میدهم. دوستان تاریخ برای افتخار نیست؛ تاریخ برای پند و عبرت است.اینهمه اصرار برای بالا بردن تاریخ باستان برای چیست؟



آیا دقت کرده اید خارجیها سعی دارند تمام تمدن ایران و مصر و کلا" ملل اسلامی را به زمان پیش از اسلام جلوه دهند؟(ایران باستان،مصر فراعنه و سوریه و فلسطینی که جزء خاک روم بوده است.) آیا
میدانید همین عربستانی که اینها چنین جلوه اش میدهند تا پیش از اسلام ده سلسلۀ حکومتی به خود دیده است؟



اگر در تاریخ باستان جناب شاپور ساسانی پس به بند کشیدن قیصر روم او را به بیگاری میکشد و هرگز آزاد نمیکند؛الب ارسلان سلجوقی بعد از در بند کردن قیصر روم در نبرد ملازگرد او را در ازای جریمه ای که آنرا با جواهری که همراهش بود پرداخت،آزاد میکند! خب کدامیک متمدنانه ترست؟




من نمیگم ما در تاریخ باستان بزرگانی نداریم ولی باید گوشه های تاریک تاریخمان را هم ببینیم: شهبانو پروشات را، اردشیر سوم را،کشتار مزدکیان را و ...



چرا نباید دگر اندیشان حق اظهار نظر در مورد تاریخ را داشته باشند؟ چرا اگر کسی از دین بد بگوید روشنفکر است ولی اگر از تخت جمشید بد بگوید دشمن این میهن است؟



چرا حق داریم از منشور کوروش هخامنشی سخن بگوییم ولی حق نداریم از اینکه همین آقا به نقل از تاریخ برای هیچ تمدنی حق استقلال قائل نبوده استحرف بزنیم؟ چرا حق داریم از دلاوریهای داریوش هخامنشی بگوییم ولی حق نداریم جایی از اینکه در کتیبۀ بیستون با افتخار از بریدن گوش و بینی و در آوردن چشم یک شورشی و قرار دادن او در انظار عموم و سپس بدار کشیدنش در در همدان میگوید؛ سخن بگوییم؟آیا آغامحمدخان قاجار با لطفعلیخان زند چنین کرد که داریوش با این شورشی کرده
است؟


دوستان عزیز!
تاریخ برای عبرت آموزیست.



در مورد زرتشتیها: من دیگر مانده ام که به چه زبانی بگویم که من با زرتشت و آئینش کاری ندارم؟ هر چند نکات انحرافی زیادی در این آئین هست ولی باید بگویم که من به این آئین اهمیتی نمیدهم که بخواهم بر علیه آن حرف بزنم. این پیروان این دین هستند که میخواهند بر علیه اسلام حرف
بزنند.


دوستانی هستند که از احترام زرتشتیها به اسلام و حتی شرکتشان در مراسم زنجیرزنی محرم سخن میگویند(راست و دروغش پای خودشان) خب مگر من با این قشر طرف شده ام؟ مگر من به مراسم و اعیاد آنها کوچکترین بی حرمتی کرده ام؟بعد هم اینکه آنها در بین مسلمانان احترام را نگه میدارند که دلیل بر عدم دشمنیشان با مسلمین نیست؛ شما بروید وبهایشان را ببینید و بعد بیایید و چنین ادعایی کنید.



دوستانی دیگر از اینکه این گروه بسیار نیکو رفتار میکنند و هرگز کردار و پندار و گفتار نانیکویی ندارند سخن میرانند.خب اینیکی را خودم از نزدیک دیده ام که این دوستان عزیز هم دروغ میگویند و هم فحش میدهند و هم پندار خیلی از این افراد به هیچ وجه نیکو نیست که پایینتر از نمونه هایش برایتان میگویم.چیزی را هم که خوب یاد گرفته اند اینکه کسی که گفتار و پندار و کردار نیکو نداشته باشد زرتشتی نیست! پس هر کس به اسم ما به شما فحش داد خیالتان راحت که از ما نیست!!!! خب اگر اینطوریست تمام خلافکارها و دروغگوها و گناهکاران هم چون ایمان حقیقی به خدا ندارند از اسلام خارجند!! آخر این هم شد دلیل؟


ما به زرتشتیها کاری نداریم؛ تا جایی که آنها هم به ما کاری نداشته باشند ولی وقتی شروع میکنند به تهمت زدن،شروع میکنند به اهانت کردن باید پاسخ
بشنوند.


حالا میخواهم برایتان از نگارندۀ وبلاگ «زرتشت اسطوره نیست» بنویسم. نگارنده این وب خانم آرزو یا مهتاب است که به قول خودش از هر دو اسمش خوشش میاید و البته با عنوان «دختر زرتشتی» مطلب مینویسد. ایشان،که در وب خودش کمال ادب و احترام به اسلام و مسلمین را نگه میدارد(!!)، وقتی من در مطلب « ترفندهای شبهه افکنها(۲)» که من از کتاب آیین اوستا که تألیف سیاوش اوستا، پان ایرانی کثیف است، بد گفته بودم، به خیال اینکه منظورم کتاب مقدس زرتشتیان است در بخش نظرات اعتراضات تندی به من نموده بود ولی خندوار است که من قبلا" نظرات او را در سایر وبها دیده بودم:


نظرات ایشان در وبلاگ « نا گفته های تاریخ »:



نویسنده: مهتاب


چهارشنبه 24 مرداد1386 ساعت:
22:43


درود
پس محمد نمیدانسته که ایرانیان خداپرستند؟
نمیدانسته که راه در جهان یکی است و آن راه راستی است؟
خوب شد که او به ایرانیان دروغگویی آموخت.


وب سایت(البته آدرسی که از خود گذاشته اند غلط است و وجود خارجی دارد!!صداقت را میبینید؟؟)




نویسنده: مهتاب


یکشنبه 28 مرداد1386 ساعت: 16:41


درود
نمیدانم چگونه زبان و فرهنگ خودرا به پیامبری تازی فروختیم؟!
بدرود



این هم از گفتار
نیک خانم!!



جالب اینکه ایشان وبلاگ «منطق» را هم که در حال حاضر اسلامستیزترین وب بلاگفاست را نیز لینک کرده و مخاطبین وبش را هم به خواندن این وبلاگ کرده است و این هم نظر ایشان در وب منطق:



ایشان در مورد متن سراسر تهمت و دروغ جناب منطق میفرمایند:




نویسنده: آرزو


یکشنبه 22 مهر1386 ساعت: 17:26


درود
جالب و حقیقتی روشن بود.


در ضمن واقعا هیچ دلیل تاریخی وجود ندارد که ابراهیم کعبه را ساخته باشد(!!!!!!).این دیگر یک بیان روشنتر است.


نشانی جدید تارنگارتان در پیوندهایم خواهم گذاشت.


بدرود



و اینجا هم میبینیم که ایشان علیرغم اینکه انتظار احترام به دینش را دارد،باز هم از اراجیفی که به دروغ در مورد اسلام گفته میشود تحت عنوان «حقیقت روشن» یاد میکند.خب اینهم از پندار نیک این عزیزان!!!!



برخی از دوستان معتقدند که آقای «منطق» که در وبش اینهمه با اسلام میستیزد و آنهمه اهانت میکند هم «زرتشتیست»

اکنون هم به دو مورد از شبهاتی که اقلیتهای مذهبی رواج داده اند میپردازم:



شبهه:تعداد خلافکارها و زندانیان ما در مقابل خلافکاران و زندانیان مسلمان ناچیز و عملا" صفر است!!!



پاسخ:این مسئله به هیچ وجه نشان دهندۀ برتری سایر مذاهب نیست.اگر این آماری که ادعا میکنید واقعا" حقیقت داشته باشد علت آن اینستکه:



۱.شمار و تعداد شما نسبت به مسلمانان ایران حتی یک در صد هم نیست پس در امارها به چشم
نمیایید.



۲.شما از آنجا که در اقلیت هستید در موضع انفعالی قرار دارید و به هر خلافی به چشم آبروبردن از
دینتان نگاه میکنید پس تا آنجا که ممکن است از کاری که در برابر دیگران آبروی دینتان را ببرد خودداری میکنید.(هر چند در بالا ثابت کردم که در این دعوی هم صادق نیستید)



ما هم میتوانیم در مقابل ممالکی را مثال بزنیم که مسلمین در آنها در اقلیتند مثل یک خانم عرب که مقیم استرالیا بود که به من میگفت:من همیشه سعی میکنم به مردم اطرافم بفهمانم که ما تروریست نیستیم. بله مسلمین هم در در کشورهایی که در اقلیتند دست به خلاف نمیزنند.
شما اگر راست میگویید تخلفات یهودیها و مسیحیها را در فلسطین و اروپا نام ببرید و تخلفات موبدان زرتشتی را در عصر ساسانی تا معلوم شود که اهل خلاف در بین شما هست یا نه.



شبهه:ما به مسلمانان احترام میگذاریم ولی آنها ما را نجس میخوانند!!



البته من به نوبۀ خودم از این دوستان که ما را با احکام اسلامی آشنا میکنند متشکرم!!! ولی میشود بفرمایید شما کدام قسم از نجاسات هستید؟؟؟
تا آنجا که اطلاع داریم در هیچ یک از اقسام نجاسات اهل کتاب جای نمیگیرند البته اگر اینقدر علاقه دارید از این دسته باشید ما هم مخالفتی نداریم!



از نظر اسلام اهل کتاب هرگز نجس نبوده اند و من نمیدانم شما از سر چه دشمنی به ما این افترا
میزنید.



همین شبهه نمونه ای از دروغهای شماست!



دوستان عزیزم تذکر این نکته را الزامی میدانم که اقلیتهای مذهبی با اینگونه
مظلوم نماییها و خود را پاک جلوه دادنها سعی در انحراف جوانان ما دارند.مراقب باشید
تا به اسم دین باستان و دین صلح و این دروغها فریبتان
ندهند.


برای قرار دادن نظرات اینجا کلیک کنید.